بازگشت...
شب ها وقتي که تنهايي ،بياد همراه دلتنگي
مي پيچه باز صداي پات، بروي پله ي سنگي
شب ها وقتي که تنهايي بياد همراه دلتنگي
مي پيچه باز صداي پات بروي پله ي سنگي
به فکر اينکه برگشتي دلم مياد به پيشوازت
خيال قامتت اونجاست نگاهم مي کنه نازه
دلم از روي نوميدي ،ميگه او نيست خيالاته
يه عمره که تو رو خواستم، تو گفتي از محالاته
چشم هام لبريز اشک شوق،خوش آمد بر لبم جاري
تو هم هستي و هم نيستي، مثله رؤيا تو بيداري
يه عمره که شبه بودي ،شبيه آرزوي من
مثل پايان دلخواهي براي جستجوي من
چشم هام لبريز اشک شوق،خوش آمد بر لبم جاري
تو هم هستي و هم نيستي، مثله رؤيا تو بيداري
يه عمره که شبه بودي ،شبيه آرزوي من
مثل پايان دلخواهي براي جستجوي من
نظرات شما عزیزان: